معنی بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر, معنی بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر, معنی foاjifc;aتj، oاjibاbj(fi)، fzct oاji oاji، kjxg، kcxmfmk، kdij، mzj، اrاkت ;اi، aic, معنی اصطلاح بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر, معادل بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر, بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر چی میشه؟, بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر یعنی چی؟, بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر synonym, بخانهبرگشتن، خانهدادن(به)، بطرف خانه خانه، منزل، مرزوبوم، میهن، وطن، اقامت گاه، شهر definition,